صبح بهخیر ایران/ نگاهی به تفکرات، خواستهها، تفریحها و آرزوهای نسل Z و دهههشتادیها در ایران
«آهااا/ من آریام/ یک دهههشتادی/ اون که تو استوریا کلی بهش فحش دادی/ قد و قوارم کوچیکه اما خب دلم بزرگ / یه پسر بچهفسقلی میون صدتا گرگ/ ما دهههشتادیا گودزیلا نیستیم / سوژه شماییمو جیکمونم درنمیاد/ دوست دارم ستارهای بشم که همه نگاش کنن/ کی میگه آدمکوچیکا نباید تلاش کنن/ آهاااا»
آریا و دوستان دهههشتادیاش گروه موزیکی دارند و به قول خودشان تلاش میکنند «پرچم دهههشتادیا» را بالا نگه دارند؛ گروه موسیقی با دو نوازندهی نوجوان گیتار و آریا که رپرشان است. بعد از آپلود این موزیکویدئو روی شبکههای اجتماعی طرافدارانشان برای آنها کامنتهای زیادی گذاشتهاند:
دخی کیوت: «منم با افتخار یک دهههشتادیم»
u_14488966: «سلامتی همه دهههشتادیا»
دخیها: «دنبالت کردم عشقم دنبالم کن»
LINA: خخخخخ و...
آریا وقتی چند ماه پیش در موزیکویدئویش از آرزو برای دیده شدن دهههشتادیها میخواند، شاید باور نمیکرد ظرف چند ماه نسل او که طبق پژوهشهای علمی جهانی به نسل Z هم مشهور هستند (متولدان اواسط دههی 90 میلادی تا 2010 در جهان و متولدین 1375 تا 1390 شمسی در ایران) قرار است به میانهی میدان تحولات اجتماعی کشور بیایند و به قول خودشان: «کار رو دس بگیرن.»
با مرگ مهسا امینی، دختر دهههشتادی، بعد از دستگیری از سوی گشت ارشاد، اعتراضات گستردهای در شهرهای مختلف کشور شروع شد. بخش مهمی از معترضان نسل جدیدی هستند که تا پیش از این دیده نشده یا اینکه از سوی نهادهای دولتی و حکومتی و حتی جامعه جدی گرفته نشدهاند؛ آنهایی که حالا معترضاند و خیلیها را شوکه کردهاند. نوجوانان و جوانانی که دخترانشان در سه چهار سال گذشته سهم مهمی از صندلیهای ونهای گشت ارشاد را به خود اختصاص داده بودند و حالا از پشت نیمکتهای دبیرستانها گرفته تا راهروها و حیاط دانشگاهها صدای اعتراضشان بلند شده است.
طبق آمارهای رسمی که نهادهای امنیتی در خبرگزاری فارس 27 مهر منتشر کردهاند، 41.8 درصد دستگیرشدگان اعتراضات اخیر دختران و پسران زیر 20 سال هستند و 48.2 درصد آنها بین 20 تا 35 سال دارند و 10 درصد هم بیش از 35سالهها بودهاند. البته جلال حسینی معاون سیاسی سازمان بسیج کشور گفته 70 درصد دستگیرشدگان زیر 20 سال داشتهاند.
نسل Z ایران در شرایطی در اعتراضات اجتماعی دوماههی گذشته مورد توجه قرار گرفته است که اگر کنترل زمان را در دست بگیریم و فیلم سوابق تحولات اجتماعی چندساله را عقب بزنیم نشانههای حضور و عرضاندام آنها در جامعه را از سالهای ابتدایی دههی 90 و بهخصوص از نیمهی این دهه بهخوبی حس میکنیم. جمع شدن برای آببازی در پارک آبوآتش و دستگیری تعدادی از نوجوانان در سال 1390، ضبط موزیکویدئوی «هپی» (همزمان با یک کمپین جهانی) در پشتبام خانهای در تهران در سال 1393 و دستگیری گروه نوجوانان سازندهی کلیپ ظرف چند ساعت از سوی پلیس، حضور جمعیت گستردهی نوجوانان و جوانان در مراسم تشییع جنازهی مرتضی پاشایی در سال 1393 و البته فتح پاساژ کوروش در خرداد 1395 نمونههایی از این حضور در جامعه است.
عصر روز سهشنبه 18 خرداد 1395 مغازهداران و کارکنان مجتمع تجاری کوروش در غرب تهران یک سؤال را از هم میپرسیدند: «اینهمه بچه توی پاساژ چی کار میکنن؟» آنها دانشآموزان دبیرستانی و راهنمایی بودند که در تلگرام قرار گذاشته بودند و میخواستند پایان امتحاناتشان را با یک دورهمی بزرگ یا به قول خودشان «میتینگ» در پاساژ کوروش جشن بگیرند. یک سال و نیم بعد از گردهمایی نوجوانان در پاساژ کوروش و درست در زمانهای که دولت حسن روحانی نگران خروج آمریکا از برجام بود و با حاشیههای هرروزهی ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، کلنجار میرفت، اعتراضات اجتماعی در دی 1396 از شهر مشهد شروع شد و خیلی سریع دامنهاش به تهران و شهرهای دیگر کشیده شد. ناآرامیهایی که به گفتهی رحمانی فضلی، وزیر کشور وقت، در 100 شهر اتفاق افتاد و پنجهزار نفر در آن دستگیر شدند. آصف بیات، جامعهشناس و استاد دانشگاه ایلینوی آمریکا، معتقد است هستهی مرکزی حوادث دی 1396 را «طبقهی متوسط فرودست» تشکیل میدادند و رحمانی فضلی در مصاحبهی خود با سالنامهی روزنامهی ایران، گفت طبق تحقیقات وزارت کشور «تغییر نسل» و «تغییر سبک زندگی» دو مؤلفهی مهم آن اعتراضات بود. رحمانی فضلی گفته بود: «بعد از 39 سالی که از انقلاب اسلامی میگذرد، با نسلی مواجهایم که در چارچوب نظام و ارزشهای دینی، سلایق، باورها، تفکرات، اعتقادات، روابط، خواستها، مطالبات و نیازهای متفاوتی دارد که حتماً باید به آنها توجه کنیم. عدمتوجه به این موضوع موجب انباشتگی نارضایتی میشود و سرخوردگی هم بالاخره خودش را یک جا نشان میدهد.»
حدود دو سال بعد از دیماه 1396 و با افزایش ناگهانی قیمت بنزین، باز هم بسیاری از استانهای کشور، بهخصوص در شهرهای کوچک و مناطق حاشیهنشین، درگیر اعتراضات اجتماعی شدند که این بار رد چالشهای اقتصادی و معیشتی در آنها پررنگ بود و البته باز هم نسل دهههشتادی در آن تنشها حضور داشت. تعدادی از دانشآموزان رباطکریم هم در بین دستگیرشدگان آبان بودند. دو هفته بعد از این حوادث، ناظم یکی از مدارس این شهر حاشیهی تهران تعریف میکرد آن روز از تعداد 180 دانشآموز شیفت عصر مدرسهی آنها فقط 10 نفر سر کلاس حاضر بودند. صبح یکی از روزهای آذر 1398 در اتاق مدیر یکی از مدارس رباطکریم، چند دانشآموز که شاهد حوادث بودند، دیدههایشان را برایم تعریف کردند. یکی از آنها گفت: «همهجا رو دود سیاه برداشته بود، کف جاده لاستیک و سطل آشغال آتیش زده بودن، یه عدهای هم دو طرف خیابون شعار میدادن، بعضیها هم داشتن فیلم میگرفتن؛ تا حالا چنین چیزی ندیده بودم.» و دیگری که به خاطر استرس دستهایش را دائم تکان میداد، گفت: «یکی از دانشآموزان که مثل ما کارگری هم میکنه، رفته بود ببینه چه خبره که گرفته بودنش. چهار روز بازداشت بوده ولی آزادش کردن. از شاگردهای آروم و سربهزیر بود که حرف نمیزد. وقتی برگشت مدرسه وضعیت روحیش خوب نبود و آقای ناظم به خونوادهش زنگ زد و گفت چند روز تو خونه باشه و استراحت کنه. ما نتونستیم بیشتر باهاش حرف بزنیم چون شرایطش خوب نبود.»
جمعیت 15میلیونی
نسلی که در ادبیات سیاسی بسیاری از مسئولان کشور معمولاً به عنوان «نسل هنجارشکن» خوانده میشوند، بخش مهمی از جمعیت ایران را شکل میدهند و سرنوشت حداقل دو دههی آیندهی ایران را آنها رقم خواهند زد. طبق آخرین سرشماری مرکز آمار ایران (سال 1395) بین سالهای 1375 تا 1390 (نسل Z ایران) 15میلیون و 94هزار و 181 نفر به جمعیت ایران افزوده شده است که حدود 20 درصد از جمعیت حدود 80میلیوننفری کشور را در آن سال به خود اختصاص میدادند. علاوهبر این، از بین متولدین 1375 تا 1390 ایران 10میلیون و 440هزار و 294 نفر بین سالهای 1375 تا 1385 به دنیا آمدهاند (اکنون حدود 15 تا 25ساله) و 4میلیون و 653هزار و 887 نفر هم متولد سالهای 1385 تا 1390 (اکنون حدود 10 تا 15ساله) هستند (البته در این آمارها میزان مرگومیر نوجوانان و جوانان در نظر گرفته نشده است). در نسل Z کشور حدود 9میلیون و 303هزار و 300 دانشآموز (از سال پنجم ابتدایی تا پایان متوسطهی دوم / همگی متولد دههی هشتاد) و حدود 3میلیون دانشجو هم مشغول به تحصیل هستند. طبق سرشماری سال 1395، بعد خانوار در ایران به عدد 3.3 درصد رسیده که نشان میدهد بخش مهمی از نسل Z و دهههشتادیهای ایران تک فرزند هستند و خواهر و برادر ندارند که این در متولدان دههی 90 تشدید و میتوان گفت غالب شده است. فرزندانی که آمارها نشان میدهند اصولاً مورد توجه پدر و مادرهایشان هستند، تا جایی که 64.7 درصد آنها در جریان پیمایش «اینترنت و کودکان در ایران؛ فرصتها و تهدیدها» گفتهاند در خانه به حرف آنها «زیاد» و «خیلی زیاد» گوش داده میشود. طبق این پژوهش که زیر نظر وزارت ارشاد و بین کودکان و نوجوانان 7 تا 17ساله (بخشی از دهههشتادیها و دههنودیها) انجام شده، 26 درصد اعلام کردهاند به حرف آنها «کم» گوش داده میشود، 36 درصد گفتهاند به حرف آنها «زیاد» گوش داده میشود و 26.7 درصد هم معتقد بودند به حرفشان در خانه «خیلی گوش داده میشود».
این نسل در واقع بیشتر در خانوادههایی به دنیا آمدهاند که پدر و مادرهایشان متولدان دههی 50 تا نیمهی دههی 60 هستند؛ آنها که در روزهای انقلاب، جنگ و سالهای اقتصاد کوپنی بزرگ شدهاند، روزگار نوجوانی و ابتدای جوانی را در دوران اصلاحات و تنشهای سیاسی، مثل کوی دانشگاه (18 تیر 1378) و قتلهای زنجیرهای، پشت سر گذاشتهاند و در اوج جوانی ریاستجمهوری محمود احمدینژاد و اعتراضات 1388 و سالهای تحریم را به چشم دیدهاند و همزمان با خروج آمریکا از برجام، رشد ناگهانی قیمت دلار، اعتراضات دی 1396 و آبان 1398 و سقوط هواپیمای اوکراینی پا به میانسالی گذاشتهاند.
نسل دهههشتاد در جامعهای بزرگ شدهاند که با وجود داشتن دومین ذخایر گاز و رتبهی چهارم در منابع نفتی جهان، 18.4 درصد جمعیتش فقیر هستند و طبق آمار رسمی وزارت بهداشت (سال 1395) 23.4 درصد جامعه (حدود یک نفر از هر 4 نفر) از نوعی اختلال روان رنج میبرند. طبق این آمار 12 درصد مردان و 16 درصد زنان کشور مبتلا به افسردگی هستند؛ آمارهایی که با توجه به مشکلات اقتصادی و حوادث کشور در سالهای گذشته احتمالاً افزایش یافته و البته روی سلامت روان دهههشتادیها هم تأثیر مستقیم داشتهاند. مریم رسولیان، رئیس پیشین انجمن روانپزشکان ایران در گفتوگو با روزنامهی جام جم گفته حدود 20 تا 30 درصد نوجوانان و جوانان مشکلات روانپزشکی و روانشناختی دارند، اما این بدین معنا نیست که 70 یا 80 درصد مابقی از سلامت روان خوبی برخوردارند؛ چرا که مدل بررسی متمرکز شده به اختلالات روان یوده، نه سلامت روان. همچنین طبق اعلام وزارت بهداشت و ستاد مبارزه با مواد مخدر، سن مصرف سیگار و مواد مخدر هم در کشور کاهش چشمگیری یافته است و بخشی از نسل دهههشتادی سیگار میکشند و مواد مصرف میکنند. رئیس مرکز تحقیقات پیشگیری و کنترل دخانیات دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی خرداد امسال اعلام کرد سن شیوع مصرف دخانیات در کشور به 13 تا 15 سال رسیده است.
معلم یکی از دبیرستانهای ممتاز دخترانهی تهران درگیری تعدادی از دانشآموزانش با مشکلات روحی و افسردگی را تأیید میکند و میگوید: «استرس و افسردگی چیزیه که همیشه دخترها ازش حرف میزنن. من میدونم که تعدادی از اونها قرصهای آرامبخش مصرف میکنن.» او همچنین دربارهی مصرف مواد مخدر و سیگار در بین دانشآموزان میگوید: «امروز ما در مدارس بسیار خوب تهران هم میبینیم که دختران دبیرستانی در حیاط مدرسه سیگار میکشن. وقتی با مشاوران مدارس حرف بزنین متوجه میشین دانشآموزانی هستن که مواد مخدر بهخصوص گل میکشن.»
محسن، دانشآموز دبیرستانی، هم میگوید استرس مثل «آب خوردن» در بین دهههشتادیها وجود دارد. او دربارهی مصرف سیگار و مواد مخدر هم میگوید: «سیگار کشیدن بین نسل ما بهخصوص دبیرستانیها عادی شده و قلیون کشیدن و چیزهایی مثل سیگاری زدن هم که تفریح خیلی از بچههاست.»
اهل گفتوگو، واقعبین، حقیقتجو
معلم تاریخ یکی از دبیرستانهای دخترانهی تهران از روزهای پرتنش کلاس درسش میگوید؛ او تعریف میکند وسط درس و کلاس، دانشآموز از روی صندلی خود بلند میشود و خیلی رک به او میگوید که «ترسو» است. او میگوید: «من 14 ساله که تو مدرسه درس میدم، معلم تاریخ بهترین مدرسههای تهران، چه نمونه و تیزهوشان، چه غیرانتفاعی و حتی مدرسههای اسلامی بودم ولی هیچوقت اینهمه تنش در کلاسهای درسم نداشتم. دانشآموز وسط درس از جاش پا میشه و میگه خانم این چیزهایی رو که میگین دوست نداریم و میخوایم دربارهی ماجراهای الان حرف بزنیم؛ ما اعتراض داریم؛ ما حرف داریم.» او خاطرهای از یکی از کلاسهای درسش که سال گذشته برگزار کرده، تعریف میکند: «تو کلاس داشتم دربارهی جنگ حرف میزدم و به بچهها میگفتم یه صحنهی فرضی جنگ را تو ذهنتون در نظر بگیرین؛ بعد پرسیدم به نظر شما سرباز بودن خوبه یا اطلاعات عملیات؟ شما ترجیح میدین کدوم نقش را تو جنگ داشته باشین؟ اولش بیشتر دخترها گفتن دوست دارن سرباز باشن، بجنگن و از حقوق و هویتشون دفاع کنن ولی بعد که حدود یک ساعت گفتوگو کردیم، کلاس به این نتیجه رسید که لازم نیست همه سرباز باشن و اساساً از قبل باید یکسری اطلاعات عملیات باشن. آخر کلاس هم خیلی از بچهها میگفتن دوست دارن یک جایی نقش اطلاعات عملیات را بازی کنن و یک جایی هم سرباز باشن.»
این معلم تاریخ در جواب این سؤال که اگر بخواهد دانشآموزان دهههشتادیاش را توصیف کند، از چه ویژگیهایی نام میبرد، میگوید: «دهههشتادیها بچههای جسور و دوستداشتنی هستن. علاقه دارم روی دوستداشتنی خیلی تأکید کنم. بیشترشون خیلی مهربون، روراست و صادقان. این بچهها بهشدت مشتاق شنیدن و بحث و گفتوگو هستن و این به نظر نقطهی طلایی شخصیتشونه. من بهجز حدود 60 دانشآموز دهههشتادی، خودم یه دختر متولد 1385 هم دارم و هر روز با این بچهها زندگی میکنم. دانشآموزهای دهههشتادی خیلی باهوش، رک و خیلی وقتها خودمحور و البته عاشق تکنولوژی هستن، ذهنهای پیچیدهای دارن، قوهی تحلیلشون هم بالاست و اصولاً مطالبهگر تربیت شدن. تو این نسل خشم و عصبانیت هم زیاد میبینیم که به نظر بیشتر به خاطر بیتوجهی به اونها و جدی نگرفتنشونه، اینها عاشق اینن که نظر بدن ولی متأسفانه در مدارس ما، جامعه و حتی خانوادهها این فضا وجود نداره. الان جوری شده که خیلی از دانشآموزهای ما مدرسه رو مقابل خودشون میبینن و فکر میکنن مدرسه نماد شرایط موجود کشوره که باید باهاش مبارزه کنن. در طرف مقابل هم اصولاً مدیر و ناظم مدرسه هم که مدیریت بحران رو آموزش ندیدن، به جای گفتوگو با این بچهها، با کوچکترین اتفاقی به پلیس زنگ میزنن. این شرایط رو بدتر کرده.»
این معلم چند بار معذرتخواهی میکند و میگوید: «البته این بچهها ادبیات خاص خودشون رو دارن و معمولاً زیاد فحش میدن، حتی وقتی میخوان از هم تعریف کنن با حرفهای زشت این کار رو میکنن. مثلاً وقتی میخوان به هم بگن چقدر مهربون هستی، خوبی یا ذوق کسی رو دارن، از پدرسگ یا تولهسگ استفاده میکنن. تو کلاس یکی از مدارس سطح یک تهران که اصولاً همهی بچهها قبولی دانشگاههای خوب مثل شریف و تهران هستن خود بچهها برای فحش دادن جریمه گذاشته بودن و همیشه هم کشوی جریمهها پر از پول بود.»
به گفتهی او، این نسل برخلاف دهههفتادیها و بهخصوص دههشصتیها هیجان چندانی نسبت به رفتن به دانشگاه ندارند و بیشتر علاقهمند هستند تا مهارت کسب کنند و زودتر درآمد داشته باشند. یکی از شواهد این ماجرا میتواند فعالیت گستردهی جوانان و نوجوان کشور در تولید رمزارزها، فعالیت در بازار ارزهای دیجیتال، کریپتوکارنسی و دنیای بلاکچین باشد که روی تفکرات آنها که به پیچیدگی علاقهمند هستند، تأثیرات بسیاری داشته است. سال گذشته سایت همشهری آنلاین در گزارشی با تیتر «تینیجرهای میلیونر!»، با تعدادی از دانشآموزانی که در روزهای کرونا مشغول فعالیت در حوزهی ارز دیجیتال شده و درآمد کسب کردهاند، گفتوگو کرده بود. یکی از آنها گفته بود با کمک فیلمهای آموزشی یوتیوب و با دانلود و خواندن کتابهای مرجع «ترید» از سایتهای جهانی به زبان انگلیسی آموزش دیده است. محسن، دانشآموز مدرسهی سمپاد، گفته بود: «دی 1399 با 80 میلیون تومان سرمایهی اولیهای که پدرم به من داد کار را شروع کردم و تا حالا تقریباً هر چیزی را که دوست داشتم با درآمدم خریدم.» او درجواب به اینکه «ترید کردن» باعث نشده به درسهایش آسیب وارد شود، گفته: «انگیزهام برای درس خواندن خیلی کم شده؛ من در آینده قطعاً تریدر میشوم، حالا چه در بازار رمزارز چه فارکس، طلا و نقره.»
آمارهای وزارت آموزشوپرورش و سازمان سنجش هم بهوضوح نشان میدهد علاقهی نسل دهههشتادی برای رفتن به دانشگاه بسیار کمتر از نسلهای قبل است. مثلاً در سال تحصیلی 1400ـ 1399 از کل دانشآموزان کشور 35.5 درصد در هنرستانها، 24 درصد در رشتهی تجربی، 30 درصد در رشتهی علوم انسانی، 9 درصد در رشتهی ریاضی و فیزیک و کمتر از یک درصد در رشتهی علوم و معارف اسلامی تحصیل میکردهاند. همچنین طبق اعلام سازمان سنجش، در سال 1400 نیمی از صندلیهای دانشگاههای کشور خالی مانده است، زیرا از بین یکمیلیون و 802 هزار داوطلب مجاز به انتخاب رشته، تنها 531هزار نفر انتخاب رشته کردهاند.
دربارهی خصوصیات اجتماعی و فردی نسل Z و به صورت مشخص دهههشتادیها در ایران تحقیقات اجتماعی، پژوهشهای علمی و بررسیهای رفتارشناسی بسیار کمی صورت گرفته. در مهمترین پیمایشهای اجتماعی هم که در طول 10 سال گذشته انجام شده، از جمله «پیمایش ارزشها و نگرشها» (در سال 1394 منتشر شده)، به دلیل اینکه این نسل سنشان کمتر از 15 سال بوده، در جامعهی آماری جا نگرفتهاند؛ در نتیجه با توجه به تحولات نسلی که در جامعه رخ داده، به اعتقاد کارشناسان نیاز است پژوهشهای گستردهای روی این نسل و نسل بعدی، یعنی دههنودیها، انجام شود. اما به صورت کلی تحقیقات جهانی که دربارهی خصوصیات فردی نسل Z از سوی مؤسسهی مککینزی و دانشگاه آکسفورد انجام شده، نشان میدهد بچههای این نسل ایدهآلگرا نبوده و واقعگرایانه تصمیم میگیرند، حقیقتجو بوده و اهل تعامل و گفتوگو هستند، تحولات جهانی مانند تغییرات اقلیمی و محیط زیستی و کنشهای اجتماعی را پیگیری میکنند، بیان احساس برای آنها ارزش محسوب شده و به دنبال آزادی بیان هستند، سن بلوغ در آنها کاهش یافته است و البته وابستگی شدید به اینترنت و تکنولوژی دارند؛ خصوصیات فردیای که در گفتوگو با تعدادی از دهههشتادیها هم میتوان رد آنها را پیدا کرد.
باران، متولد 1385، یک دختر نسل Z است که در یک خانوادهی طبقهی متوسط بزرگ شده. او دربارهی خود و همنسلیهایش میگوید: «دهههشتادیها مهربون و شجاع هستن و اون چیزی رو که تو ذهنشون هست مطرح میکنن. اگه صحبتهاشون دردسری هم ایجاد کنه به جون میخرن؛ حق طبیعی هر آدمیه که حرفش رو بزنه و از چیزی هم نترسه. ما دهههشتادیها اهل کار گروهی هستیم و کلاً روحیهی آزادیخواه داریم، خونگرم و بامعرفتایم، نه اینکه چون خودم دهههشتادی هستم این حرفها رو بزنم، نه، چون تو دوستهام و اطرافم میبینم میگم. ما معمولاً پشت هم هستیم و خیلی زود هم همدیگر رو از طریق وب و شبکههای اجتماعی پیدا میکنیم.»
برعکس باران که تصویر خیلی مثبتی از دهههشتادیها ارائه میدهد، رادان، نوجوان سال آخر دبیرستان که امسال میخواهد کنکور بدهد، معتقد است نسل دهههشتادی این روزها زیادی مورد توجه قرار گرفتهاند. او میگوید نسل ما تافتهی جدابافته نیست و نسل دهههشتادی تفاوت چندانی با نسل دهههفتادی ندارند. مهمترین چیزی که آنها را از نسلهای قبل مثل دهههای 60 و 50 متمایز میکند، علاقه و وابستگی شدید به تکنولوژی، اینترنت و فضای مجازی است. او میگوید: «خوبه که تو نسل خودم آزادیخواهی میبینم ولی خیلی وقتها این با شناخت کامل و عمیق نیست، امیدوارم جسارت به همنسلیهام نباشه اما به نظرم ما دهههشتادیها خیلی نمیدونیم چی میخوایم. به نظرم دهههشتادیها مثل همهی نسلها از آدمهای متنوعی شکل گرفتن و بخش مهمی از خصوصیات رفتاری اونها هم به تربیت خانوادگیشون برمیگرده.»
زندگی موازی در جهان مجازی
اگرچه دربارهی خصوصیات رفتاری نسل Z در ایران نمیتوان مانند تحقیقات جهانی صورتگرفته یک مدل مشخص ارائه داد و به نظر میرسد تنوع دیدگاه وجود داشته باشد و باید پژوهشهای علمی دقیق صورت بگیرد؛ ولی روی یک ویژگی رفتاری این نسل بدون شک میتوان به جمعبندی رسید و آن استفاده از تکنولوژی، گوشیهای هوشمند و حضور گسترده در فضای وب و انواع شبکههای اجتماعی و اینترنتی است.
طبق تحقیقی که از سوی وزارت ارتباطات منتشر شده 97 درصد نوجوانان بین 15 تا 17 سال دسترسی به گوشی هوشمند دارند. همچنین گزارش منتشرشده از «پیمایش ملی کودکان و اینترنت فرصتها و تهدیدها» (انجامشده از سوی وزارت ارشاد و در گروه سنی 7 تا 17 ساله) در سال 1400 نشان میدهد 59.1 درصد پاسخگویان وقتی که برای اولینبار از اینترنت استفاده کردهاند، 10 سال و کمتر داشتهاند، 31.4 درصد 11 تا 15 سال و 2.3 درصد بیش از 15 سال بودهاند. در کنار اینها 56.6 درصد کودکان و نوجوانان در این پیمایش اعلام کردهاند در پیامرسانها (شبکههای اجتماعی) فعال هستند. در این پیمایش به مهارت کودکان در فضای وب هم توجه و نوشته شده: «بیشترین میزان مهارت دیجیتال کودکان و نوجوانان، مربوط به نصب برنامهها روی دستگاه موبایل است که 83.1 درصد به میزان زیاد یا خیلی زیاد این مهارت را دارند.»
دهههشتادیها به قول خودشان «گنگ» بزرگی هستند و در وب، از یوتیوب گرفته تا اینستاگرام و تیکتاک، شبکههای اجتماعی را فتح کردهاند؛ فقط کافی است در هر کدام از این شبکههای اجتماعی چرخی بزنید و جستوجو کنید تا متوجه حضور بسیار پررنگ آنها شوید؛ نوجوانان و جوانانی که با راهاندازی «پیج»های مخصوص خود و ساخت انواع کلیپها، دابسمشها، موزیکویدئوها، موشنگرافیها و... تلاش میکنند برای خود «فالوئر» جمع کنند و حتی از این راه درآمد داشته باشند. مثل فرزند یکی از چهرههای سیاسی که پیج مخصوص خود را در اینستاگرام دارد و با ساخت کلیپهای دابسمش و سخنرانیهایی با انواع شکلکها توانسته بین همنسلیهایش فالوئر جذب کند و به گفتهی پدرش که این روزها برای سخنرانی و تحلیل شرایط جامعه و اعتراضات اجتماعی به مناظرههای مختلفی دعوت میشود، با این روش درآمد هم داشته باشد. وقتی پیج این پسر نوجوان را بالا و پایین (اسکرول) میکنید، چیزی که به چشم میآید این است که در بعضی از کلیپهایش حتی ادای پدرش را هم هنگام سخنرانی و صحبت درمیآورد.
«زندگی موازی» واژهای است که معلم یکی از مدارس دخترانه برای حضور نوجوانان و جوانان در فضای وب استفاده میکند و میگوید: «به نظرم این نسل دو تا زندگی رو همزمان تجربه میکنن؛ یکی همین زندگی واقعیه و یکی هم زندگی مجازی؛ وقتی هدست (گوشی) رو روی گوششون میذارن و موبایل یا تبلت رو دستشون میگیرن انگار وارد یک جهان دیگه میشن که همیشه با هیجان ازش حرف میزنن و براشون پر از رنگ و جزئیات جذابه که در زندگی واقعی اصلاً تجربهش نمیکنن. بچههایی که عاشق شبکههای اجتماعی بهخصوص اینستاگرام و یوتیوب و بهخصوص این روزها تیکتاک هستن که به نظرم خودش یک کلوب سرگرمی بینهایته و این بچهها از چرخ زدن توش سیر نمیشن.» به گفتهی این معلم، تقریباً همهی دانشآموزهایش گوشی هوشمند دارند و حتی سر کلاس با استفاده از اپلیکیشنها انواع خوراکیها و... را سفارش میدهند.
باران 16ساله میگوید بچههای دهههشتادی اصولاً بیشتر از درس خواندن و هر کار دیگری در یوتیوب و تیکتاک و... میچرخند و کلیپهای مختلف تماشا میکنند. رادان، دانش آموز دبیرستانی، هم معتقد است نسل دهههشتاد به خاطر تکنولوژی و دیدن روزانهی سایتهای خارجی، علاقهی زیادی به «فرهنگ غرب» و «زندگی در کشورهای خارجی» دارند. او میگوید: «بچههای نسل من خیلی خوب بلدن همدیگر رو تو شبکههای اجتماعی سریع پیدا کنن و هر فیلم، کلیپ و... رو که خوششون میاد با هم به اشتراک میذارن. عاشق سرچ کردن تو فضای وب و چرخیدن تو سایتهای خارجی و کانکت شدن (وصل شدن) با یک خواننده یا بازیگر و... هستن و به همین خاطر هم زبان انگلیسی خیلیهاشون خوبه.» او میگوید: «زمانی که برادرم جوان بوده شاید با هزار و یک دردسر آهنگی از مثلاً مایکل جکسون دستش میرسیده تا گوش کنه ولی الان یه دهههشتادی بهراحتی و تو لحظه تو گوشی موبایلش هر آهنگ رپی رو که بخواد دانلود میکنه.» رادان میگوید بچههای نسل او «خورهی بازیهای کامپیوتری» هم هستند.
کل فضای مستطیلشکلی که روی در آن نوشته شده «گیمنت» کمتر از یک اتاق بیستمتری است، ولی بیشتر از ده تا پسربچهی 10، 12ساله و نوجوان 15 تا 17، 18ساله را در خود جای داده. اتاقی با درهای فلزی طوسی که همهی دیوارهایش با پوستر بازیهای کامپیوتری معروف مثل فیفا، رزیدنت اویل، هیتمن، کال آف دیوتی و... پوشانده شده است. روی یک نیمکت سراسری و روبهروی سه تلویزیون بزرگ 6 نفر که دستههای پیاس فور را در دست دارند، نشستهاند. از تصاویر مانیتور میشود فهمید 4 نفرشان فیفا بازی میکنند و دو نفر هم مشغول تیراندازی در کال آف دیوتی هستند. پشت سر این پسربچهها هم که دائم برای هم کری میخوانند چند نفری با چشمهای خیره به مانیتور ایستادهاند و منتظر هستند تا نوبت آنها بشود و دستهی پیاس فور را در دست بگیرند. اینجا یک گیمنت در خزانهی بخارایی (محلهای در جنوب تهران) است و پسربچهها برای هر ساعت بازی باید 50هزار تومان پول پرداخت کنند. پژمان که سیهچرده است و دوستانش «بلک» صدایش میکنند، کارگر یک موتورسازی است. او میگوید: «تقریباً هر شب بعد از سر کار اگر قهوهخونه نریم اینجا یه ساعتی با بچهها گیم میزنیم. ما مثل بالاشهریها چند میلیون پول نداریم که ایکسباکس و پلیاستیشن بخریم ولی خب میایم اینجا بازی میکنیم. من عاشق فیفا هستم و همیشه بارسا رو برمیدارم.» او با خنده میگوید: «هر تیمی روبهروم بیفته رو لوله میکنم و کم پیش میاد کسی حاضر باشه با من شرطی بازی کنه.»
بازیهای کامپیوتری را باید فصل مشترک دهههشتادیها دانست که دههنودیها، دهههفتادیها و حتی بخشی از دههشصتیها هم درگیر آنها بوده و اتفاقاً میتوانند این چهار نسل را به هم وصل کنند و علاقهی مشترک آنها محسوب شوند؛ بازیهایی که تقریباً طبقهی اجتماعی هم نمیشناسند و از حاشیهترین مناطق کشور تا لاکچریترین نقاط شهرها بهخصوص در بین پسربچهها بسیار طرفدار دارند.
نتایج تحقیقی که با عنوان «بررسی میزان استفادهی جوانان از بازیهای رایانهای و عوامل مؤثر بر آن» از سوی جهاد دانشگاهی انجام شده هم این موضوع را نشان میدهد. طبق یافتههای این پژوهش که بین 432 دانشآموز انجام شده است، 80.7 درصد پاسخگویان گفتهاند اهل بازیهای کامپیوتری هستند و 46 درصدشان اعلام کردهاند همهروزه یا چند روز در هفته بازی میکنند. همچنین این دانشآموزان مهمترین انگیزهی خود برای بازیهای کامپیوتری را «گریز از محدودیتهای زندگی واقعی» و «آموزشی بودن» عنوان کردهاند.
رادان یکی از همین پسرهای دهههشتادی عاشق بازیهای کامپیوتری است. او البته در ماههای گذشته که برای کنکور درس میخواند، سمت پلیاستیشن نرفته است اما میگوید: «شاید باور نکنین، من خودم تا چند وقت پیش بعضی روزها بیشتر از 8 ساعت پای کنسول و پیاس فور بودم. معمولاً به صورت آنلاین با دوستام فیفا، کال آف دیوتی و فورت نایت بازی میکردم و کلی پول برای خرید بازی میدادم. من خیلیها رو میشناسم که روزی چند ساعت درگیر بازیهای کامپیوتری هستن و معمولاً آنلاین بازی میکنن و حتی از این راه درآمد هم دارن.»
سحر که 15ساله است هم دربارهی علاقهی دخترها به بازیهای کامپیوتری میگوید: «بین ما دهههشتادیها بیشتر پسرها اهل بازیهای کامپیوتری هستند ولی خب بین دخترها هم گیمرهای خفن کم نیستن که حتی وقتی با پسرها تو کل میافتن میبرنشون. من خودم اهل بازیهای کامپیوتری نیستم ولی گاهی با پسرداییهام ریل باکس (بازی کامپیوتری بوکس واقعی) بازی میکنم و قشنگ حس میکنم انرژیم تخلیه میشه.»
معلم یکی از مدارس برتر تهران هم معتقد است برای جذب دهههشتادیها به کلاس و درس باید برای آنها بازیهای ذهنی طراحی کرد. او میگوید اثرات بازیهای کامپیوتری را در رفتار روزمره و تصمیمات نسل دهههشتادی میتوان دید. «به نظرم بخش مهمی از جسارت، ریسکپذیری و کنجکاویای که دهههشتادیها دارن از همین بازیهای کامپیوتری میآد، چون دائم تو این بازیها یاد میگیرن از یک مرحله به مرحلهی بعد برن و تازه تو شرایط جدید ببینن چه خبر هست و چه تصمیمی باید بگیرن و چطوری باید از اول بازی کنن؛ همین چیزهایی که در زندگی فردیشون و رفتارهاشون در جامعه تو اعتراضات اخیر هم میبینیم.»
از نیم ساعت کتاب خواندن تا 54 درصد علاقه به جم تیوی
در کنار بازیهای کامپیوتری تفریحات دیگر نسل Z و دهههشتادیها چه چیزهاییاند؟ معمولاً چه موسیقیهایی گوش میکنند؟ چقدر اهل کتاب خواندن هستند؟ میانهی آنها با سریال و فیلم چطور است؟ پیمایش ملی مطالعات فرهنگی که در سال 1398 انجام شده تا حدودی میتواند به این سؤالات پاسخ دهد. طبق این پژوهش، سه سال پیش افراد بین 15 تا 25ساله ( در آن سال یعنی متولدان 1373 تا 1383 که بخشی از نسل Z را شامل میشدهاند) اعلام کردهاند در روزهای غیرتعطیل 4 ساعت و در روزهای تعطیل 5،6 ساعت زمان فراغت دارند. افرادی که به صورت میانگین در هفته 3.9 ساعت (حدود نیم ساعت) در روز کتاب میخواندهاند، 2.9 ساعت برنامههای تلویزیون ایران را تماشا میکردهاند، 2.4 ساعت پای شبکههای ماهوارهای مینشستند و در شبانهروز 2 ساعت هم موسیقی گوش میدادهاند.
در جزئیات این پیمایش نوشته شده است در بین نوجوانان و جوانان 15 تا 25سالهی کشور 41.7 درصد علاقه به مطالعهی رمان و داستان داشتهاند و بعد از آن به ترتیب 15.7 درصد شعر، 13.4 درصد کتاب تاریخی، 10.5 درصد کتابهای معارف و دینی، 3.6 درصد کتابهای هنر و حرفه، 6.2 درصد کتابهای کودک و نوجوان و 1.9 درصد هم کتابهای مرجع میخواندهاند. همچنین از بین نوجوانان و جوانانی که پای برنامههای تلویزیون ایران مینشستند حدود 42 درصد به برنامههای شبکهی 3 و ورزش (پخش زندهی فوتبال و مسابقات ورزشی) و20 درصد به برنامههای شبکههای آیفیلم و نسیم (فیلم و سرگرمی) علاقه داشتهاند و تنها 0.3 درصد شبکهی قرآن را تماشا میکردهاند. علاوهبر این 54.3 درصد نوجوانان و جوانان شرکتکننده در این تحقیق گفتهاند علاقهمند به تماشای برنامههای شبکهی ماهوارهای جم، 27.1 درصد منوتو، 7.3 درصد بیبیسی و 11.3 درصد پیامسی هستند (در سال انجام تحقیق شبکهی ایران اینترنشنال تازه راهاندازی شده بود).
در کنار این آمارها، دادههای دیگری که میتواند مورد توجه قرار گیرد دربارهی تماشای سریال و فیلم و گوش دادن به موسیقی است. از نوجوانان و جوانان 15 تا 25 ساله پرسیدهاند بیشترین برنامههایی که با دستگاههای دیداری (دیویدی پلیر، سینمای خانگی و...) تماشا میکنید چیست؟ که 78 درصد اعلام کردهاند فیلمهای سینمایی و سریال، 12.5 درصد موسیقی و شو، 1 درصد برنامههای مذهبی، 1.1 درصد کارتون، 1.4 درصد مستند و 5.6 درصد هم برنامههای آموزشی. همچنین از آنها سؤال شده با دستگاههای شنیداری (امپیتری پلیر، امپیفور پلیر، بلندگوهای بلوتوثی و...) بیشتر چه چیزهایی گوش میکنند؟ که جوابشان اینگونه بوده است: «87 درصد موسیقی، 3.2 درصد جوک و برنامههای سرگرمی، 1.5 درصد قصه و داستان، 8.1 درصد قرآن، 1.3 درصد نوحه و مداحی، 4.9 درصد برنامههای آموزشی و 0.3 درصد هم سخنرانی».
تا حالا اسمش به گوشم نخورده
تصور کنید در برزخی گیر افتادهاید؛ نقطهای که یک کتابخانهی بزرگ است و از بین قفسههایش، قطورترین کتاب با جلدی خاکستری به نام «کتاب حسرتها» را برای خواندن انتخاب میکنید. این بخشی از قصهی نورا شخصیت اصلی کتاب کتابخانهی نیمهشب (نوشتهی مت هیگ) است. او که دختری نوجوان است با خواندن «کتاب حسرتها» به خاطرات گذشتهاش میرود و با این سؤال روبهرو میشود که برای یک زندگی بهتر، دوست داشت چه چیزهایی را در زندگیاش تغییر دهد؟
قصهی نورا، حسرتها و آروزهایش شبیه زندگی خیلی از دختران و پسران نوجوان دهههشتادی ایران است و شاید به همین خاطر هم باشد که در سبد کتابهای پرفروش این نسل قرار گرفته است. معلم تاریخ یکی از مدارس برتر تهران میگوید در کلاس درس او بسیاری از دختران دبیرستانی این کتاب و کتاب انسانها (نوشتهی مت هیگ) را که فاز داستانی و روان شناسی دارد، خواندهاند. او میگوید: «بیشتر دانشآموزان راهنمایی و دبیرستان علاقهی چندانی به کتاب خوندن ندارن و اگر هم کتابی دست بگیرن بیشتر رمانهای سبک روانشناسیه.» او میگوید: «علاقه و سرگرمی اصلی این بچهها بهخصوص وقتی نوجوانتر هستن گوش دادن به موسیقیهای کرهای (کی پاپ) و از همه مهمتر گروه مشهور بیتیاس هست؛ خیلی از دانشآموزهای دختر راهنمایی و دبیرستان، که الان بهشون میگن متوسطهی اول و دوم، خودشون رو آرمی (ARMY) یا طرفدار و سرباز این گروه میدونن و شبیه اعضای این گروه پنجنفره که پسر هستن لباس میپوشن (لباسهای هودی و...)، مدلهای موهاشون رو شبیه اونها میزنن و سعی میکنن مثلشون برقصن. شاید عجیب باشه ولی الان یکی از دغدغههای دخترهای نوجوان نسل دهههشتادی، مثل دختر خودم که 14ساله هست، اینه که وقتی «جین»، یکی از اعضای بیتیاس که چند ماه دیگه 30ساله میشه، بره سربازی کی جاش رو میگیره یا چه اتفاقی برای گروهشون میافته.» به گفتهی این معلم، موسیقی اصلی موردعلاقهِی نسل دهههشتادی «رپ» است، نکتهای که سحر هم به عنوان یک دهههشتادی دربارهاش حرف میزند: «ما معمولاً بیشتر موسیقیهای رپ گوش میدیم، بهخصوص وقتی دور هم جمع میشیم یا تو پارتی و مهمونی هستیم؛ گروههایی مثل زد بازی یا وانتونز خیلی طرفدار دارن و خوانندههای مشهوری هم که موزیکهاشون رو گوش میکنیم یاس، هیچکس، سورنا، شروین حاجیپور، پوریا پوتک هستن؛ تتلو و ساسی مانکن هم خیلیها دوست دارن که من خودم زیاد باهاشون حال نمیکنم. بین خارجیها هم بیتیاس خیلی محبوبه و امینم.»
او که در یکی از مناطق متوسط شهر تهران زندگی میکند، دربارهی اینکه اهل کتاب خواندن است، میگوید: «من کتاب میخونم، پادکستهای روانشناسی و کتاب صوتی هم گوش میکنم. ما دهههشتادیها اهل هنر هم هستیم و خیلیهامون دوست داریم ساز بزنیم و نقاشی بکشیم اما کلاسهاش معمولاً گرونه. توی مدرسه هم امکانات یادگیری این چیزها نهتنها وجود نداره که حتی ممنوعه، مثلاً موسیقی تو مدرسه ممنوعه و یکی نیست بگه چرا؟» این دختر نوجوان میگوید چند نفر از دوستانش باشگاه بدنسازی میروند و خودش هم علاقهی زیادی به شنا کردن دارد. در جواب اینکه چقدر سریال میبینند، هم میگوید: «بچههای دهههشتادی معمولاً بیشتر از درس خوندن دنبال فیلم و سریال دیدن هستن، دخترها هم بیشتر سبک لاو یا همون عاشقانه یا روانشناسی ـ عاشقانه میپسندن. من خودم و دوستام سریال ایفوریا (سرخوشی) و سکس ایجوکیشن رو خیلی دوست داریم که البته نمیدونم شما میتونید دربارهشون بنویسید یا نه (با خنده).»
رادان هم که در یک خانوادهی طبقهی متوسط بزرگ شده، دربارهی تفریح خود و دوستانش میگوید: «یه دهههشتادی راحت میتونه برای 3 تا 4 ماه آیندهی شما برنامهریزی کنه که چه سریالهایی ببینین. سریال خارجی محبوب خودم پیکی بلایندرز و سریال ایرانی هم شهرزاد بود؛ دوستام هم گیم آو ترونز (بازی تاج و تخت) و ثرتین ریزنز وای (13 دلیل برای اینکه) را خیلی دوست دارن.»
او میگوید سلیقهاش با بیشتر دوستان و همنسلیهایش فرق میکند چون گاهی کتاب و شعر میخواند یا موسیقی سنتی مثل آهنگهای محمدرضا شجریان را گوش میکند. ادامه میدهد: «بیشتر دوستانم اصلاً اهل کتاب نیستن، موسیقی رپ مثل علیرضا جی جی گوش میدن و تفریح بیشترشون بیرون و کافه رفتنه و خیلی وقتها هم قلیون و سیگار کشیدن. البته من تو نقطهای نیستم که کسی رو قضاوت کنم و زندگی هر کسی به خودش ربط داره، ولی وقتی تو کشورتون هیچ تفریحی برای نوجوان و جوان وجود نداره، قلیون میشه تفریح دیگه.» او با عصبانیت جملهاش را اینطور ادامه میدهد: «بابا ما دهههشتادیها رو تو خیلی از پاساژهای معروف و کافههای شهر هم حتی راه نمیدن، نگهبانهای ورودی پاساژها میگن زیر 20 سال با خانواده باید باشه، کافهها هم همینطور. چند ماه پیش چهارنفری (دو تا پسر و دو تا دختر) رفتیم تو یک مجموعهی ورزشی بزرگ که بیلیارد بازی کنیم، اما اجازه ندادن، گفتن بیلیارد برای دخترها ممنوعه؛ چطور جلوی اختلاس چندهزارمیلیاردی رو که هر روز هم عددهاش میره بالا نمیگیرن ولی بیلیارد و رفتن به پاساژ برای یه نوجوان ممنوعه؟»
رادان در پاسخ به این سؤال که چقدر خود و دوستانش نویسندگان و شاعران مشهور ایرانی را میشناسند، میگوید: «بیشتر دهههشتادیها اصلاً نویسندهها، شاعران و افراد مشهور رو نمیشناسن، البته من خودم هم خیلیها رو نمیشناسم و ادعای خاصی ندارم. چند ماه پیش با یک جمع 7نفره از دوستهام که همگی متولد 1383 تا 1385 هستیم، رفته بودم بیرون که کنار کافه چند تا مجسمه وجود داشت از نویسندهها و شاعرها. جالب بود که بهجز من و یکی از بچهها هیچکس مثلاً هوشنگ ابتهاج یا صادق هدایت رو نمیشناخت.» او در پاسخ به این سؤال که چرا با وجود اینکه اسم شاعران و نویسندگان مهم ایران در کتابهای درسی وجود دارد ولی نسل دهههشتادی کمتر آنها را میشناسند، میگوید: «بچههای دهههشتادی مقاومت درونیشون خیلی بالاست؛ وقتی شما تلاش کنین زوری چیزی رو به خوردشون بدین پس میزنن؛ ممکنه برای نمره یه چیزی رو شب امتحان بخونن تا پاس بشه ولی از روی دل و عشق نیست و حس تنفر نسبت بهش پیدا میکنن. نصف درسهایی که ما الان تو مدرسه میخونیم اگه اختیاری بود دانشآموزهای خیلی کمی سر کلاسهاشون میرفتن.» او در پاسخ به اینکه شفیعی کدکنی شاعر معاصر را میشناسد، میگوید: «نه، تا حالا اسمش به گوشم نخورده.»
پر کردن لاتی و حکایت سوسولبازی
اگر از تهران و شهرهای بزرگ دور شویم تفاوتی در سرگمی و تفریحات دهههشتادیها اتفاق میافتد؟ آیا بچههای این نسل که در مناطق حاشیه یا شهرستانها زندگی میکنند هم مثلاً اهل موسیقی رپ هستند؟ یا اصلاً در اینترنت و شبکههای اجتماعی فعالاند؟ محمدحسین با سه خواهر و پدر و مادرش در مارلیک کرج زندگی میکند؛ منطقهای که همزمان برچسب هم حاشیهی تهران و هم حاشیهی کرج را روی خود میبیند؛ نقطهای که در جریان اعتراضات هفتههای گذشته روزها و شبهای نسبتاً آرامی را سپری کرده ولی در آبان 1398 به یکی از بسترهای مهم ناآرامیها در اطراف پایتخت بدل شده بود. محمدحسین که 23ساله و دانشجوست دربارهی تفریحات خود و بچهمحلهایهایش میگوید: «من خودم همیشه سر کار یا دانشگاه هستم و فرصت چندانی برای تفریح ندارم. اما اگه وقت آزاد داشته باشیم با دوستهام کافه یا بیرون میریم یا بیلیارد بازی میکنیم یا اینکه زمین اجاره میکنیم و فوتبال یا بسکتبال میزنیم. اما تو محلهی ما اصولاً تفریح پسرها دختربازیه که خودشون میگن «زیدبازی» چون دختربازی رو سوسولی میدونن. یا قلیون کشیدن و دورهمی واسه مصرف مواد بهخصوص کشیدن گل. بعضیها هم با خفتگیری، دزدی یا دعوا کردن حال میکنن و از اینکه بهشون بگن گندهی محله، خوششون میاد. اینجا شرطبندی هم خیلی دوست دارن، برای فوتبال، گاهی هم سرِ کار خلاف شرطبندی میکنن؛ مثلاً اینکه یه کیفی رو بزنن یا ماشینی رو خط بندازن و فرار کنن و کارهایی مثل این.»
او دربارهی اینکه معمولاً چه موسیقیای بیشتر گوش میکنند و آیا بین جوانها مثلاً موسیقی سنتی طرفدار دارد، هم با خنده میگوید: «موسیقی سنتی اصلاً طرفدار نداره و بین جوانها کسی ابی و داریوش هم کم گوش میکنه؛ اینجا با آهنگهای رپ خیلی حال میکنن؛ گروه زد بازی، گروه وانتونز که خوانندهاش کوروشه یا بهزاد لیتو و چیزهایی مثل این رو دوست دارن.» محمدحسین که کارش فروش موبایل در فضای وب و شبکههای اجتماعی است و در هفتههای گذشته به خاطر قطعی اینترنت درآمدش کاهش یافته، دربارهی علاقه به کتاب خواندن هم در بین بچههای محلههای حاشیهی تهران میگوید: «کتاب خوندن واسه خیلی از نوجوانها و جوانهای اینجا غریبه و حتی دیدم اگه کتاب دست کسی ببینن مسخره میکنن. من خودم وقتی برای درس خوندن کتابخونه میرفتم معمولاً کمتر کسی رو میدیدم و اگه کسی هم بود بیشتر مثل خودم برای کنکور درس میخوند.»
روشنا ساکن زاهدان است، شهر مرکزی استان سیستان و بلوچستان که هفتههای خونین و بسیار ملتهبی را در دو ماه گذشته شاهد بوده. او به عنوان یک فعال مدنی با گروهی از دوستانش برای کودکان حاشیهی شهر زاهدان کارگاههای آموزشی برگزار میکند. روشنا هم دربارهی تفریحات دهههشتادیها در زاهدان میگوید: «نوجوانها و جوانهای اینجا رو باید به دو دسته تقسیم کرد. یکسری اونهایی هستن که تو خود زاهدان زندگی میکنن و تقریباً میشه گفت تفریحاتشون درست شبیه بچههای تهران و شهرهای بزرگ دیگه است؛ مثلاً یکی از دوستهام فیلمی از بچهاش نشونم داد که ساز میزد و فیلمش رو گذاشته بود تو پیج اینستاگرامش. خیلی از نوجوانها و جوانهای زاهدانی تو شبکههای اجتماعی فعال هستن، به انواع بازیهای کامپیوتری دسترسی دارن، کافه میرن، سیگار و قلیان و چیزهای دیگه میکشن. اما ماجرای بچههای محلههای حاشیهنشین زاهدان مثل شیرآباد خیلی تفاوت داره؛ بااینکه از شیرآباد تا بهترین نقطهی شهر زاهدان، یعنی خیابون دانشگاه، 20 دقیقه بیشتر راه نیست ولی کلاً دو تا جهان متفاوت هستن؛ بچههای شیرآباد تقریباً هیچ تفریحی جز کار کردن ندارن؛ بیشتر پسرها که حتی شناسنامه هم ندارن، تو تعمیرگاههای ماشین کارگری میکنن یا سوختبر هستن. دخترها هم از همون بچگی سوزندوزی میکنن.» به گفتهی او، بین نوجوانان بلوچ حاشیهی زاهدان که خیلیهایشان به گوشی موبایل هم دسترسی ندارند، تیلهبازی یا آنچه آنها «تشلهبازی» میخوانند، طرفداران زیادی دارد. سرگرمی اصلی آخر هفتههای جوانان پسر هم کورس گذاشتن با موتور یا ماشین در جادهی کلاته است. او در پاسخ به این سؤال که دختران حاشیهی شهر چه سرگرمی و تفریحی دارند، کمی مکث میکند و میگوید: «هیچی». روشنا در جواب این سؤال که دهههشتادیها در زاهدان چه موسیقیهایی گوش میدهند، میگوید: «اینجا بین نوجوانها و جوانها موسیقی و رقصهای هندی و رپ بلوچی حرف اول رو میزنه.»
یکی بود، یکی نبود
به جز نویسندگان، شاعران و شخصیتهای فرهنگی، به نظر میرسد بخشی از نسل دهههشتادی شناخت چندانی از سیاستمداران، فعالان سیاسی و شخصیتهای تاریخی که در چند دهه گذشته مسئول بودهاند هم ندارند. یکی از جوانان عضو احزاب اصلاحطلب تعریف میکرد مدتی قبل جلوی دفتر بنیاد باران منتظر رسیدن خودروی سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور دوران اصلاحات، بوده و همزمان با رسیدن ماشین او و همراهانش، دو نوجوان اسکیتسوار هم از آنجا عبور میکردهاند. او میگفت: «یکی از آن دو نوجوان که از دیدن ماشینها و تعداد افراد همراه آقای خاتمی تعجب کرده بود، به دوستش گفت: معلوم نیست این آخونده چقدر آدم مهمیه که اینهمه همراه و محافظ داره.» این فعال جوان سیاسی میگوید با شنیدن این صحبتها از آن دو نوجوان، یکی از همراهان سیدمحمد خاتمی با خندهای گفت همین حرف نشان میدهد اصلاحات چقدر نیاز به بازنگری دارد.
یگانه، جوان 25ساله که به گفتهی خودش در اعتراضات تهران حضور داشته، در پاسخ به این سؤال که چهرههای سیاسی را چقدر میشناسد و دربارهی تاریخ تحولات سیاسی ایران چقدر مطالعه کرده است، میگوید: «من شخصیتهای سیاسی رو اصلاً نمیشناسم، البته میدونم خاتمی، هاشمی رفسنجانی و احمدینژاد رئیسجمهور بودن یا میرحسین موسوی الان در حصره و مثلاً اتفاقاتی در سالهای 1388 و 1378 افتاده اما اینکه جزئیات خاصی بدونم مثل اینکه الان چه فعالان سیاسی در زندانها هستن یا افراد سیاسی زیادی رو بشناسم نه اصلاً اینجوری نیست. البته به نظرم ضرورتی هم نداره؛ مگه ذهن من ویکیپدیاست؟! نسل من اصلاً دنبالهرو فرد خاصی نیست، از هیچکس بت نمیسازه و چشموگوشبسته طرفدار فرد خاصی نمیشه. من صدای خودم هستم و دوستم صدای خودش. من فکر میکنم ساختار جامعهی مطلوب میتونه شبیه مدل بیتکوین و فلسفهی اون باشه. بیتکوین پول بدون پشتوانه است و
در واقع در تأیید خیلی آدمه که اعتبار میگیره. ساختار جامعه هم میتونه مثل بیتکوین یک اتفاق جمعی باشه که در تأیید همه شکل میگیره و در واقع همه صدای اون هستن.»
محمدحسین، دانشجوی ساکن مارلیک، هم در پاسخ به اینکه چقدر با چهرههای سیاسی آشنایی دارد، میگوید: «بعد از اعتراضات اخیر در سایتهای مختلف مطالعاتی داشتم و اسم افرادی رو میدونم اما اینکه مطالعهی سیاسی داشته باشم و افراد را دقیق بشناسم یا احزاب رو بشناسم، نه شناختی ندارم. من بیشتر خبرها رو از بیبیسی و ایراناینترنشنال روی گوشی موبایلم دنبال میکنم و بیشتر اونهایی رو میشناسم که مهمان این شبکهها میشن.»
دل خوش سیری چند؟
«آینده» شاید اصلیترین کلیدواژهای باشد که این روزها ذهن میلیونها ایرانی را درگیر خود کرده. معلم یکی از مدارس برتر کشور میگوید اصلیترین سؤالی که دانشآموزهایش از او میپرسند این است: «خانم به نظر شما آینده چی میشه؟ آخر این وضعیت کشور چی میشه؟»
نخستین بچههای دهههشتادی در سالی به دنیا آمدند که صدای موسیقیاش آلبوم «زمستان» محمدرضا شجریان با همنوایی تار علیزاده و کیهان کلهر و تصویرش فیلم «سگکشی» بهرام بیضایی بود. سال 1380 روزگار سیاهی در جهان با حملهی القاعده به برجهای دوقلوی نیویورک و هجوم آمریکا به افغانستان رقم خورد. اما در ایران با دل بستن مجدد مردم به اصلاحات با رأی 21میلیونی به سیدمحمد خاتمی به عنوان رئیسجمهور امید هنوز زنده بود. اولین فرزندان نسل دهههشتادی در شرایطی به دنیا آمدهاند که حداقل حقوق پدرانشان 56هزار تومان و میانگین قیمت خرید هر متر مسکن در تهران 282هزار تومان بود و هر دلار آمریکا 800 تومان در بازار معامله میشد؛ سالی که هنوز دریاچهی ارومیه پرآب بود و فلامینگوها به آن کوچ میکردند و هیچ خوزستانی خاک را سرفه نمیکرد.
یک دهه بعد، آخرین فرزندان این نسل در سال 1389 در حالی پا به دنیا گذاشتند که 8 سال از شروع مذاکرات هستهای میگذشت و جهان عرب بهارش را در میدان التحریر جشن میگرفت ولی ایران درگیر خزان شده بود. ادامهی ترکشهای اعتراضات 1388، شروع حصر رهبران جنبش سبز، تصویب قطعنامهی 1929 علیه پروندهی هستهای ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد، همه نشانههای این سال بود؛ دورانی که رئیسجمهور کشور مخالفانش را «خس و خاشاک» میدانست. در سال 1389 دلار 1150 تومان بود و میانگین قیمت مسکن در تهران به حدود 3میلیون تومان رسیده بود، با شروع اجرای قانون هدفمندی یارانهها مردم با بنزین 700 تومانی باک ماشینهایشان را پر میکردند و برای اولینبار 41هزار و 500 تومان یارانهی نقدی به کارتهایشان واریز شد. اما حالا دو دهه از به دنیا آمدن نخستین فرزندان دهههشتادی (که 21 ـ 20ساله هستند) و یک دهه از تولد آخرین بچههای نسل دهههشتادی (که 11 ـ 10ساله هستند) میگذرد و آنچه فرزندان این نسل در اوج نوجوانی و جوانی هر روز زندگی میکنند این است که مذاکرات هستهای بعد از حدود 20 سال همچنان بلاتکلیف است، دلار از 800 تومان در سال 1380 به بیش از 36هزار تومان (45 برابر) رسیده، میانگین قیمت هر مترمربع مسکن در تهران 42میلیون تومان (14 برابر) شده و میانگین رشد اقتصادی کشور در طول بیش از 10 سال گذشته تقریباً صفر بوده است. رشد اقتصادیای که طبق پیشبینی سازمان برنامه، اگر بر فرض محال بتواند در طول یک دههی آینده هر سال 8 درصد باشد، تازه وضعیت اقتصادی ایران به سال 1390 برمیگردد. امروز درنای امید تنها به ایران کوچ میکند، دریاچهی ارومیه آخرین نفسهایش را میکشد و طبق پیشبینیهای فائو، طی چند سال آینده 70 درصد کشور دیگر قابلکشاورزی نخواهد بود.
علاوهبر این، آمارهای بیکاری هم میتواند برای نسل Z و دهههشتادیهای ایران ناامیدکننده باشد. در بهار امسال براساس گزارش مرکز آمار، نرخ کلی بیکاری در کشور به 2/9 درصد و بین جوانان 15 تا 24 سال به 24 درصد رسیده است؛ یعنی از هر 4 جوانی که دنبال کار بودهاند تقریباً یکی از آنها نتوانسته شغلی پیدا کند. در این بین شرایط بازار کار برای زنان هم سختتر بوده و نرخ بیکاری زنان تقریباً دو برابر مردان است.
باران 16ساله میگوید: «به نظرم 100 درصد دهههشتادیها مثل خودم آیندهای را اینجا برای خودشون نمیبینن و خیلیهاشون به فکر مهاجرت هستن. همه دوستهای من کلاس زبان میرن و دارن آلمانی، فرانسه، انگلیسی یا حتی ترکی استانبولی و کرهای میخونن که بعد از دیپلم یا لیسانس پذیرش تحصیلی بگیرن و از ایران برن.»
طبق آمارهای بینالمللی در بین 152 کشور، ایران در شاخص بالقوهی مهاجرت رتبهی 87 و در شاخص مهاجرت جوانان رتبهی 77 را دارد. همچنین در بین 200 کشور رتبهی ایران در اعزام دانشجو 19 است. رصدخانهی مهاجرت ایران اعلام کرده پنج مقصد اول مهاجران ایرانی به ترتیب امارات متحدهی عربی، ایالت متحدهی آمریکا، آلمان، ترکیه و انگلستان است.
محمد پنج ماه پیش به شهر فرانکفورت آلمان مهاجرت کرده و حالا در یک شرکت استارتآپی کار میکند. او میگوید: «وقتی تو دو سال گذشته دو بار اینترنت قطع شده (در آبان 1398 و مهر امسال) و خیلی از شرکتهای استارتآپی و کسبوکارهای اینترنتی تعطیل شده و ضربه خوردن، چرا نباید از ایران رفت؟ من وقتی کارهای مهاجرت رو انجام میدادم از طریق یکی از دوستهام عضو کانال تلگرامی شدم که 2هزار نفر که داشتن به آلمان مهاجرت میکردن عضوش بودن و به هم مشاوره و راهنمایی میدادن و از تجربههاشون میگفتن.»
محمدحسین که ساکن مارلیک است هم میگوید «تب مهاجرت» به مناطق حاشیهنشین هم رسیده. او میگوید: «بیشتر جوانهای اینجا از آینده بریدن؛ اکثر کسانی که من تو مارلیک، ملارد، شهریار، سرآسیاب و... میشناسم دوست ندارن اینجا موندگار باشن. چند سال پیش که آلمان یک دوره مرزش رو برای مهاجرها باز کرده بود چند تا از بچههای مارلیک با قاچاقبر رفتن. مثلاً یه پسر جوان از لاتهای معروف اینجا بود که هاشم سیا صداش میکردن و اهل دعوا و مواد و... بود، حتی اون هم رفت آلمان و الان کسانی که باهاش در ارتباط هستن، میگن اونجا وضعش خوب شده.» او میگوید: «من آدمهایی رو میشناسم مثل خواهر خودم و شوهرش که هر چی داشتن فروختن و پولش رو دادن به قاچاقبرها تا یهجوری از مرز ردشون کنن و برسوننشون آلمان ولی پولشون رو خوردن و الان با افسردگی بیشتر اینجا موندن.»
با وجود اینکه مهاجرت و ناامیدی نسبت به آینده به قول دهههشتادیها به «مود» اصلی بخش مهمی از جامعه بدل شده، ولی هنوز جوانهای زیادی هم هستند که دوست دارند در ایران زندگی کنند و به فکر مهاجرت نیستند یا به قطعیت نرسیدهاند. یگانه، فارغالتحصیل دانشگاه شهید بهشتی، یکی از آنهاست؛ او میگوید: «شاید یه سال پیش خیلی جدی به مهاجرت فکر میکردم ولی حالا فایلش رو در ذهنم بستم و به آیندهی ایران امیدوارم.» او میگوید: «مهاجرت هم کار سادهای نیست، بهجز پول کلی داستان دیگه هم داره. بعضی از دوستهای من که رفتن الان میبینم مشکلات خودشون رو دارن و اونها هم غر میزنن.»
یک روز خوب میاد
«خودم رو دوست دارم زندگی کنم.»، مکث میکند و باز میگوید: «چرا اصلاً نباید خودم باشم؟ چرا اونقدر تفاوت بین زندگی تو ایران و جاهای دیگهی دنیا هست؟» باران، دختر سال دوم دبیرستان (متوسطهی دوم)، در جواب اینکه چه دغدغهها و خواستههایی دارد، این جملات را میگوید: «آرزوی من و خیلی از همنسلیهام فقط زندگی کردنه، یعنی همهی حدومرزهایی که اذیتمون میکنه برداشته بشه. پیشپاافتادهترینش اینه که سرگرمی داشته باشیم، مثل خیلی از تینیجرهای (نوجوانهای) کشورهای دیگه که میرن بیرون و تو روابطشون راحت هستن، ما هم آزادی خودمون رو داشته باشیم و دائم مجبور نباشیم به کسی جواب بدیم. چرا همهش همه میخوان جلوی تفکرات آدم رو بگیرن؟ من دوست دارم زندگی دلخواهم رو داشته باشم.» تعریف او از زندگی دلخواه این است: «بدونم در آینده میتونم به جایی که دوست دارم برسم و روحم خوشحاله و حال جسمم هم خوبه؛ یعنی دارم خودم رو زندگی میکنم. چرا باید یه زندگی عادی آرزوی آدم بشه؟ چیزی که ما الان اینجا زندگی میکنیم، یک زندگی عادی نیست. چرا اینهمه استرس نسبت به همهچی وجود داره؟ چرا هیچکس نمیتونه واسه آیندهش برنامهریزی کنه؟»
محمدحسین هم حل مشکلات اقتصادی را دغدغهی اصلی خودش میداند و میگوید: «آرزوی خیلی از جوانهای مناطق حاشیه مثل خودم اینه که یه شغل خوب و با امنیت بالا داشته باشیم و بدونیم وقتی برای یه چیزی تلاش میکنیم بهش میرسیم نه اینکه آخرش بفهمیم رابطه حرف اول رو میزده و نه ضابطه. حداقل حق هر جوانی اینه که بتونه ازدواج کنه، یک خونهی کوچیک داشته باشه و هر روز نگران این نباشه که چطوری هزینههای زندگیش رو بده. چرا باید ازدواج کردن واسه خیلیها مثل من آرزو بشه؟ خانوادههای زیادی رو تو محلهی خودمون میشناسم که تو هزینههای روزمرهشون موندن، چند ماهه گوشت نخوردن؛ خب چرا باید اینجوری باشه؟»
او میگوید: «بیشتر جوانها و خانوادهها تو مارلیک، ملارد و این مناطق حس میکنن رها شدن، حقشون خورده شده؛ همش میگن چرا زیر پای یکی ماشین یهمیلیاردی افتاده ولی ما یه موتور یا پراید هم نداریم؟ چرا یکی راست راست تو شهر راه میره و براش پول میافته ولی برای ما از این خبرها نیست؟ به نظرم به خاطر همین سؤالها بود که بعد از اینکه بنزین گرون شد، تو منطقهی ما کلی بانک آتیش زدن و فروشگاهها رو خالی کردن.»
او همچنین میگوید: «بهجز حل مشکلات اقتصادی خواستهم اینه که آدمها آزاد باشن؛ من سه تا خواهر دارم، یکی از اونها همیشه روسری سرشه ولی دو تای دیگه دوست دارن راحت لباس بپوشن؛ آرزوی من اینه که روزی بشه که سهتا خواهرهام تو خیابان با هم بتونن آزادانه راه برن و هیچکسی هم کاریشون نداشته باشه.»
یگانه، که موهای قهوهای کوتاه دارد و روسری روی سرش نیست، هم دربارهی آرزوها و دغدغههایش میگوید: «دوست دارم کشورم ارتباطات بینالمللی گستردهای داشته باشه، مسئولانش روی هیچ چیزی تعصب خاصی نداشته باشن و همه به عقاید هم احترام بذارن. آرزوم اینه که با پوششی که دوست دارم تو میدون ولیعصر با دوستهام به سمت تجریش راه برم، از برندهایی که جهانی هستن خرید کنم، دیگه گرفتن یه کفش نایک از فروشگاهش تو تهران برام عقده نشه و مجبور نباشم از آنلاینشاپهای ترکیه خرید کنم و به این فحش بدم که چرا باید پولم رو بریزم تو جیب دولت ترکیه؟»
یگانه سیگارش را روشن و صدای ضبط ماشین را بلند میکند؛ آهنگ «بهار آمد» شروین حاجیپور که متولد 1376 و یک نسل زدی است و همه او را با آهنگ «برای...» میشناسند، پخش میشود: «آن روزها رو میبینم همه بچههای هیپپاپ/ دارن کنسرت میذارن رو استیج میلاد/ انگار دور از باوره ولی میدونم/ آخرش این قصه قشنگ میشه اون روز میاد/ ...»